دختر نازم پارمیس

                امروز 27 اذر پسر دایی مامان ارمان کوچولو به دنیا اومد امیدوارم همیشه صحیح و سالم باشه وسایه پدر  مادرش بالای سرش باشه ...

دیروز رفته بودیم خونه عمه ناهید تو و نادیا وقتی به هم میرسید خیلی ذوق میکنید و خوشحال میشید میری نادیا رو بغل و بوس میکنی اما بعد از چند دقیقه شیطونی هاتون شروع میشه دنبال هم میدوید منم باید دنبالتون بدوم اگه خواستی بیفتی بگیرمت چون خیلی تند تند میفتی باید مراقب باشم چیزی به هم پرت نکنید یه وقت چیزی دهنت نزاری خلاصه مامانی خیلی خسته میشه ...

دخترم دقیقا از شب تولدت تو خوابت تغییر ایجاد شده با اینکه شبها خوابت میاد وچشمات داره بسته میشه   بعد ماهم لامپ ها و تلویزیون رو خاموش میکنیم باز تو تاریکی راه میری بعد که میبرمت بخوابی به هبچ عنوان نمیای رو پام اخه یه 3 ماهی بود رو پام عادت کرده بودی بخوابی انقدر با متکا کشتی میگیری میچرخی این ور اون ور دوباره پا میشی راه بری بازی کنی دیوونه میشم از دستت تا بالاخره ساعت 1 یا 2 بخوابی برام جالبه که دقیقا شب تولدت این تغییر برات پیش اومد!!! ...

                                                                                                             ...

دخترم چند روز بیشتر به 1 سالگیت نمونده خیلی دوست داری حرف بزنی هی بهم میگی اده بابا دد بیده ماما بعد من نمیفهمم چی میگی از دستم ناراحت میشی قهر میکنی سرتو میزاری زمین گریه میکنی گوشی تلفن رو میزاری دم گوشت میگی ادو کنترل رو میبری سمت تلویزیون بعد به مامفهمونی اهنگ بزار بعد که برات میزارم ذوق میکنی و میرقصی و دست میزنی این حرکت هم یاد گرفتی انجام میدی بعد از لای پاهات میخندی بهم ...